شریعتمداری روز به روز بیشتر از بالاترین در کیهان چیز می نویسد . برخی از روزها دو خبر وپژه از بالاترین در کیهان چاپ می کند . جالب است که بیشتر اخبار ویژه اش از سایتهای بالاترین ایران گوبال و گویا و خودنویس است .
بالاترين: به خاطر همين خريت ها كيهان سوارتان مي شود (خبر ويژه)
http://www.kayhannews.ir/890704/2.htm
فرصت طلبي خارج از اندازه عناصر سودجو از عناويني نظير «روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و مبارز تبعيدي» صداي اعتراض سايت ضدانقلابي و فرصت طلب بالاترين را هم درآورد.
يكي از همكاران بالاترين- سايت تحت مديريت منوشه امير- با اشاره به صدور نامه اي با امضاي 67 نفر خطاب به رئيس جمهور كه خود را روزنامه نگار و مبارز تبعيدي معرفي كرده اند، نوشت: اين عده خود را بخشي از قربانيان محدوديت آزادي بيان و مهاجران رانده شده كه به دليل بسته شدن روزنامه ها و فشار سياسي مجبور به خروج از كشور و ترك خانه و كاشانه شده اند.» معرفي كرده اند. اتفاقات پس از انتخابات در ايران فضايي را فراهم كرده تا عده اي شياد و فرصت طلب نهايت استفاده را بكنند و از نمدي كه پيدا شده بود براي خود كلاهي بسازند. جمعي از اين شيادان، افرادي بيكار، علاف و بي پول بودند كه عليرغم سعي و تلاش بسيار قادر به پيدا كردن كار و كسبي براي خود نبودند و مهمترين دغدغه هايشان هم درآوردن لقمه اي نان بود. غالب اين اشخاص با كارهاي پراكنده اي كه در اينجا و آنجا مي كردند- از منشي گري گرفته تا فروشندگي و غيره - اما در فضاي تازه ناگهان جمعي از اين اشخاص موقعيت را براي خروج از كشور و جا زدن خود به عنوان «فعال حقوق بشر، فعال حقوق زنان، روزنامه نگار، نويسنده، همجنس گرا! مسيحي تحت ستم، بهايي فراري، شيعه سني شده و در معرض اعدام، زنداني سياسي فرار كرده از زندان، اعدام شده گريخته از سردخانه بيمارستان! و امثال اينها» مناسب ديدند به اين اميد كه از اين طريق پناهندگي سياسي بگيرند و مابقي عمرشان را در كشوري غربي بگذرانند. تا اينجاي كار جاي هيچ سرزنشي بر كسي نيست و هر انساني ولو آنكه شياد باشد، به شرط آنكه به زندگي سايرين لطمه اي وارد نسازد، حق دارد براي ادامه حيات خود از هر وسيله اي كه به ذهنش مي رسد استفاده كند حتي اگر اين وسيله، گفتن مجموعه اي از دروغهاي شگفت انگيز و البته بي ضرر و بي آزار به كارمندان دفتر پناهندگي سازمان ملل در تركيه و يا افسران مهاجرت بريتانيا و كانادا و آمريكا و نروژ باشد. اما آنچه كه موجب خشم وجدانهاي بيدار و آگاه مي شود تداوم اين دروغگويي ها بعد از اخذ پناهندگي از سوي اين افراد و تلاششان براي تحميق و خر كردن ديگران است.
بالاترين اضافه مي كند: دست كم نيمي از افرادي كه نامشان زير نامه «67 نفر از روزنامه نگاران تبعيدي» به رياست جمهوري اسلامي ايران فهرست شده است روزنامه نگار نيستند و از آن مهمتر اينكه تبعيدي هم نيستند. اين شيادان و دروغگويان نه تنها در عمرشان- حتي براي يك دقيقه- در هيچ روزنامه اي يا نشريه اي كار روزنامه نگاري نكرده اند، بلكه به امور ديگري مشغول بوده اند كه با ماهيت و جوهره كار روزنامه نگاري و آزادانديشي و اصل راستگويي و شرافتمندي در تضاد بوده است. در اين ليست 67 نفره البته نام قريب به بيست روزنامه نگار، خبرنگار و كاريكاتوريست شريف و بزرگوار هم به چشم مي خورد اما برخي از اين امضاكنندگان شيادان آواره اي هستند كه اين روزها نامشان را پاي هر نامه و بيانيه اي- و هر روز هم با عنواني جديد!- مي بينيم. يك روز با عنوان فعال حقوق بشر بيانيه مي دهند، يك روز فعال حقوق زنان، يكجا مدافع حقوق همجنس گراها و... تا بتوانند از قبال آن به ناني برسند يا اين آب باريكه را حفظ كنند اما به چه قيمت؟ اين جوري نيست كه هر كس به بدبختي مالي و بن بست روحي و شكست عشقي و علافي خورد چمدانش را ببندد و سوار هواپيما و يا قاطرهايي كه در ازاي دويست تا چهارصد هزار تومان شخصي را از اين ور مرز به آن ور مرز مي برند بشود و مستقيم برود در دفتر پناهندگي سازمان ملل متحد در كشوري خارجي و بگويد كه بنده به دليل خروج از كشورم يك روزنامه نگار هستم و بعد از گرفتن پناهندگي اش پسوند تبعيدي را هم به لقب روزنامه نگاري خودش اضافه كند. كساني هم كه به خاطر نوشته ها و عقايدشان از هيچ روزنامه اي اخراج نشده اند، در هيچ دادگاهي هم محكوم نشده اند، تحت هيچ پيگرد قانوني هم نبوده اند، نمي توانند به صرف پاره كردن گذرنامه هايشان و انتخاب «ون هاي قاچاقچيان مرزي» و قاطرهاي مرزنشينان بجاي هواپيما، و خروج غيرقانوني از مرزهاي كشورمان (كه براي اخذ پناهندگي اقدامي لازم محسوب ميشود!) خودشان را افرادي تبعيدي بنامند. يكي از كساني كه نامش زير اين نامه ديده ميشود تنها سابقه مطبوعاتي و روزنامه نگاري اش به دو سال پيش برمي گردد كه به مدت يكماه براي مجله سراميك و كاشي سازي! آگهي جذب مي كرده و يك بار هم با يكي از هنرپيشه هاي سينمايي درباره ميزان درآمدش در سينما گفتگويي كرده بود همين چند روز پيش شخصي را در شهر منچستر انگلستان ديدم كه خود را فعال اقتصادي و تبعيدي! مي ناميد. توجيه القابي كه به خودش داده بود هم اين بود «يك مدتي در قزوين توي كار خريد و فروش قاليچه بوديم و اينجوري فعاليت اقتصادي مي كرديم، تا اينكه چك هايم پاس نشدند و مجبور شدم از كشور فرار كنم و الان هم يك فعال اقتصادي در تبعيد هستم»!
نويسنده بالاترين آبشخور تنظيم بيانيه هاي فرصت طلبان از جنس بيانيه اخير را كساني مي داند كه « به كمك دوستانشان در صداي آمريكا، راديو فردا، راديو زمانه، دويچه وله و برخي سايت ها از كشور خارج شده اند» و اضافه مي كند: طمع ورزي غيراخلاقي اين افراد به گونه اي است كه براي تصاحب مختصر امتيازات مالي و امكانات كه به پناهندگان داده مي شود، به سرعت دست به تاسيس سايت ها و سازمان ها و كميته ها و كمپين هاي مختلف حقوق بشري زده اند- والبته غالباً هم صرفاً روي كاغذ - اما معلوم نيست چگونه تبعيد شده اند. يكي از خانم هايي كه نامش در فهرست بيانيه اخير قرار دارد چندي پيش و پس از آن كه شوهر سابقش راضي به ازدواج مجدد با وي نشد از طريق دوستاني كه در كمپين منحل شده يك ميليون امضا داشت و با كمك گروهي كه به «خط نجات!» معروف شده اند و در آمريكا ساكنند، به تركيه رفت و در آنجا خود را فعال حقوق بشر ناميد اما به محض آن كه جواب قبولي پناهندگي اش را گرفت و به آمريكا رفت تبديل به «روزنامه نگار تبعيدي» شد، بي آن كه در طول عمرش فعال حقوق بشر بوده باشد يا حتي يك لحظه در نشريه اي روزنامه نگار بوده باشد. جوان ديگري نيز كه پس از شكست عشقي اش و دو بار زدن رگ دستش دچار افسردگي شديد شده بود و از سر خشم و ياس در وبلاگش به زمين و زمان دشنام مي داد، پس از رفتن به تركيه و گرفتن پناهندگي سياسي از آمريكا به كمك همان تيم، سر از تلويزيون فارسي صداي آمريكا درآورد و اكنون هم جزو كساني شده است كه مانند بسياري ديگر از امضاكنندگان اين نامه، با عناوين مختلفي كه براي خودش مي سازد پاي بيانيه هاي مختلف را امضا مي كند.
بالاترين در اين تسويه حساب درون محفلي، درباره يكي ديگر از 67 امضا كننده بيانيه مورد بحث خاطرنشان مي كند: او كسي است كه مهمترين شغلي كه در عمرش نصيبش شده مديحه گويي و شعرسرايي در وصف سه تن از خانم هاي كمپين منحل شده يك ميليون امضا بود و صرفا عاشق همكاري با خانم هاي عضو كمپين يك ميليون امضا در زمينه جمع كردن امضا براي اعلاميه برابري خواهشان است. خانم اولي كه اين جوان شاعر به آن اميد بسته بود شوهر كرد خانم دوم بوي فرند گرفت و خانم سوم هم از كشور خارج شد و به قشون روزنامه نگاران تبعيدي جعلي مقيم صداي آمريكا پيوست. شاعر عاشق پيشه و بيكار و علاف ما نيز كه دست از پا درازتر به روستايش بازگشته بود، بعد از مدتي بي پولي و بيكاري و علافي، سر از كردستان عراق درآورد و اكنون منتظر است تا پس از گرفتن جواب قبولي از دفتر پناهندگان سازمان ملل، راهي يكي از كشورهاي غربي شود و به رفقايش بپيوندد. اين جوان دلاور كه در طول عمرش حتي يك لحظه روزنامه نگار نبوده و كسي هم كاري به كارش نداشته و در طول دوران دانشجويي و عاشقي و فمنيستي اش در تهران كلانتري محله شان هم سراغش را نمي گرفته، حالا ناگهان خود را «مبارز بزرگ» و «روزنامه نگاري تبعيدي با چهارده سال سابقه نوشتن در مطبوعات ايران» معرفي مي كند. از همه خوشمزه تر نيز داستاني است كه درباره خروجش از كشور براي خبرنگاران خارجي بافته است او گفته است كه در مراسم 22 بهمن ماه گذشته دستگير مي شود و به زندان اوين منتقل مي شود. در آنجا سعي داشته تا هويت واقعي خودش را افشا نكند اما كارشناسان وزارت اطلاعات فورا مي فهمند كه اين بازداشت شده همان مبارز و روزنامه نگار مشهور است! اين مبارز بزرگ شرح داده است كه بازجويان وزارت اطلاعات بلافاصله مجبورش كردند تا زير حكم اعدام خودش را امضا كند. او در ادامه قصه بافي اش براي خبرنگاران غربي مي گويد: همان موقع (يعني به محض دستگيري و انتقالش به زندان اوين) و بعد از اين كه حكم اعدامم را امضا كردم، من را جدا كردند تا فورا ببرند و دارم بزنند، اما بقيه را در يك صف كردند و گفتند كه شما آزاد هستيد. من چشم بندم را يك مقدار بالا بردم و متوجه شدم كه نگهبان ها حواسشان به ما نيست، در نتيجه از فرصت استفاده كردم و پريدم توي صف كساني كه قرار بود آزاد بشوند!. بعد هم ما را به بيرون از زندان بردند و گفتند كه شما آزاد هستيد برويد به سلامت!. من هم فورا از مرز رد شدم و به خارج از كشور آمدم تا مبارزاتم را ادامه بدهم!
بالاترين در پايان اين مطلب آكنده از عصبانيت تاكيد مي كند: بزودي سوابق دروغين 12 نفر ديگر از اين شيادان را بررسي خواهيم كرد تا تهيه كنندگان اين نامه ها (بقاياي كمونيست هاي توده و فدائيان خلق و تيم هاي حاضر در صداي آمريكا، راديو فردا، روزآنلاين، سايت گويا و ديگران) تصور نكنند كه در يك طويله ايستاده اند و خطاب به مشتي الاغ حرف مي زنند و به اين راحتي ها مي توانند هر عنواني را كه عشقشان كشيد مقابل اسم خود بگذارند و زير نامه و بيانيه هاي تبليغاتي شان را با همان عنوان هاي جعلي امضا كنند، بي آن كه كسي متوجه حقايق بشود. شگفتي من از وقاحت اين شيادان و نويسندگان جعلي و روزنامه نگاران دروغين نيست. شگفتي من از حجم خفت و ذلتي هست كه بسياري از روزنامه نگاران و نويسندگان واقعي و فعالين صادق سياسي و اجتماعي ما دچارش شده اند. آنها با چشم خودشان اعمال نفرت انگيز اين دروغگويان را مي بينند اما متاسفانه مصلحت نمي دانند كه در مقابل اين كاسب كاري هاي غيراخلاقي از خود واكنشي انساني و حرفه اي و اخلاقي نشان بدهند. البته شكي نيست كه آن شيادان به سبك جوابيه هاي سازمان مجاهدين خلق، هر وجدان آگاه و شرافتمندي كه بخواهد هويت و ماهيت واقعي شان را افشا كند را بلافاصله متهم به «مزدوري براي حكومت جمهوري اسلامي» و يا «داشتن كينه شخصي از اين روزنامه نگاران تبعيدي و فعالين حقوق زنان و حقوق بشر» و غيره مي كنند و يا اين كه از فرط استيصال و درماندگي، مايوسانه سعي مي كنند با خزعبلاتي از قبيل «اين نوشته خيلي شبيه به نوشته هاي روزنامه كيهان است!» و يا «شما با اين مطالبي كه نوشته ايد چه فرقي داريد با حسين شريعتمداري بازجو؟!» از زير بار سؤالاتي كه متوجهشان مي شود- و هيچ پاسخي برايشان ندارند- بگريزند، و يا لااقل مخاطب پرسشگر خود را وادار به سكوت و در پيش گرفتن «خريت مصلحتي» كنند.
بالاترين، افراد با نام هاي حسام ميثاقي، آيدا سعادت، شهاب شيخ، امير رشيدي و... را به عنوان تعدادي از شيادان مورد بحث معرفي كرد.
بالاترين: به خاطر همين خريت ها كيهان سوارتان مي شود (خبر ويژه)
http://www.kayhannews.ir/890704/2.htm
فرصت طلبي خارج از اندازه عناصر سودجو از عناويني نظير «روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و مبارز تبعيدي» صداي اعتراض سايت ضدانقلابي و فرصت طلب بالاترين را هم درآورد.
يكي از همكاران بالاترين- سايت تحت مديريت منوشه امير- با اشاره به صدور نامه اي با امضاي 67 نفر خطاب به رئيس جمهور كه خود را روزنامه نگار و مبارز تبعيدي معرفي كرده اند، نوشت: اين عده خود را بخشي از قربانيان محدوديت آزادي بيان و مهاجران رانده شده كه به دليل بسته شدن روزنامه ها و فشار سياسي مجبور به خروج از كشور و ترك خانه و كاشانه شده اند.» معرفي كرده اند. اتفاقات پس از انتخابات در ايران فضايي را فراهم كرده تا عده اي شياد و فرصت طلب نهايت استفاده را بكنند و از نمدي كه پيدا شده بود براي خود كلاهي بسازند. جمعي از اين شيادان، افرادي بيكار، علاف و بي پول بودند كه عليرغم سعي و تلاش بسيار قادر به پيدا كردن كار و كسبي براي خود نبودند و مهمترين دغدغه هايشان هم درآوردن لقمه اي نان بود. غالب اين اشخاص با كارهاي پراكنده اي كه در اينجا و آنجا مي كردند- از منشي گري گرفته تا فروشندگي و غيره - اما در فضاي تازه ناگهان جمعي از اين اشخاص موقعيت را براي خروج از كشور و جا زدن خود به عنوان «فعال حقوق بشر، فعال حقوق زنان، روزنامه نگار، نويسنده، همجنس گرا! مسيحي تحت ستم، بهايي فراري، شيعه سني شده و در معرض اعدام، زنداني سياسي فرار كرده از زندان، اعدام شده گريخته از سردخانه بيمارستان! و امثال اينها» مناسب ديدند به اين اميد كه از اين طريق پناهندگي سياسي بگيرند و مابقي عمرشان را در كشوري غربي بگذرانند. تا اينجاي كار جاي هيچ سرزنشي بر كسي نيست و هر انساني ولو آنكه شياد باشد، به شرط آنكه به زندگي سايرين لطمه اي وارد نسازد، حق دارد براي ادامه حيات خود از هر وسيله اي كه به ذهنش مي رسد استفاده كند حتي اگر اين وسيله، گفتن مجموعه اي از دروغهاي شگفت انگيز و البته بي ضرر و بي آزار به كارمندان دفتر پناهندگي سازمان ملل در تركيه و يا افسران مهاجرت بريتانيا و كانادا و آمريكا و نروژ باشد. اما آنچه كه موجب خشم وجدانهاي بيدار و آگاه مي شود تداوم اين دروغگويي ها بعد از اخذ پناهندگي از سوي اين افراد و تلاششان براي تحميق و خر كردن ديگران است.
بالاترين اضافه مي كند: دست كم نيمي از افرادي كه نامشان زير نامه «67 نفر از روزنامه نگاران تبعيدي» به رياست جمهوري اسلامي ايران فهرست شده است روزنامه نگار نيستند و از آن مهمتر اينكه تبعيدي هم نيستند. اين شيادان و دروغگويان نه تنها در عمرشان- حتي براي يك دقيقه- در هيچ روزنامه اي يا نشريه اي كار روزنامه نگاري نكرده اند، بلكه به امور ديگري مشغول بوده اند كه با ماهيت و جوهره كار روزنامه نگاري و آزادانديشي و اصل راستگويي و شرافتمندي در تضاد بوده است. در اين ليست 67 نفره البته نام قريب به بيست روزنامه نگار، خبرنگار و كاريكاتوريست شريف و بزرگوار هم به چشم مي خورد اما برخي از اين امضاكنندگان شيادان آواره اي هستند كه اين روزها نامشان را پاي هر نامه و بيانيه اي- و هر روز هم با عنواني جديد!- مي بينيم. يك روز با عنوان فعال حقوق بشر بيانيه مي دهند، يك روز فعال حقوق زنان، يكجا مدافع حقوق همجنس گراها و... تا بتوانند از قبال آن به ناني برسند يا اين آب باريكه را حفظ كنند اما به چه قيمت؟ اين جوري نيست كه هر كس به بدبختي مالي و بن بست روحي و شكست عشقي و علافي خورد چمدانش را ببندد و سوار هواپيما و يا قاطرهايي كه در ازاي دويست تا چهارصد هزار تومان شخصي را از اين ور مرز به آن ور مرز مي برند بشود و مستقيم برود در دفتر پناهندگي سازمان ملل متحد در كشوري خارجي و بگويد كه بنده به دليل خروج از كشورم يك روزنامه نگار هستم و بعد از گرفتن پناهندگي اش پسوند تبعيدي را هم به لقب روزنامه نگاري خودش اضافه كند. كساني هم كه به خاطر نوشته ها و عقايدشان از هيچ روزنامه اي اخراج نشده اند، در هيچ دادگاهي هم محكوم نشده اند، تحت هيچ پيگرد قانوني هم نبوده اند، نمي توانند به صرف پاره كردن گذرنامه هايشان و انتخاب «ون هاي قاچاقچيان مرزي» و قاطرهاي مرزنشينان بجاي هواپيما، و خروج غيرقانوني از مرزهاي كشورمان (كه براي اخذ پناهندگي اقدامي لازم محسوب ميشود!) خودشان را افرادي تبعيدي بنامند. يكي از كساني كه نامش زير اين نامه ديده ميشود تنها سابقه مطبوعاتي و روزنامه نگاري اش به دو سال پيش برمي گردد كه به مدت يكماه براي مجله سراميك و كاشي سازي! آگهي جذب مي كرده و يك بار هم با يكي از هنرپيشه هاي سينمايي درباره ميزان درآمدش در سينما گفتگويي كرده بود همين چند روز پيش شخصي را در شهر منچستر انگلستان ديدم كه خود را فعال اقتصادي و تبعيدي! مي ناميد. توجيه القابي كه به خودش داده بود هم اين بود «يك مدتي در قزوين توي كار خريد و فروش قاليچه بوديم و اينجوري فعاليت اقتصادي مي كرديم، تا اينكه چك هايم پاس نشدند و مجبور شدم از كشور فرار كنم و الان هم يك فعال اقتصادي در تبعيد هستم»!
نويسنده بالاترين آبشخور تنظيم بيانيه هاي فرصت طلبان از جنس بيانيه اخير را كساني مي داند كه « به كمك دوستانشان در صداي آمريكا، راديو فردا، راديو زمانه، دويچه وله و برخي سايت ها از كشور خارج شده اند» و اضافه مي كند: طمع ورزي غيراخلاقي اين افراد به گونه اي است كه براي تصاحب مختصر امتيازات مالي و امكانات كه به پناهندگان داده مي شود، به سرعت دست به تاسيس سايت ها و سازمان ها و كميته ها و كمپين هاي مختلف حقوق بشري زده اند- والبته غالباً هم صرفاً روي كاغذ - اما معلوم نيست چگونه تبعيد شده اند. يكي از خانم هايي كه نامش در فهرست بيانيه اخير قرار دارد چندي پيش و پس از آن كه شوهر سابقش راضي به ازدواج مجدد با وي نشد از طريق دوستاني كه در كمپين منحل شده يك ميليون امضا داشت و با كمك گروهي كه به «خط نجات!» معروف شده اند و در آمريكا ساكنند، به تركيه رفت و در آنجا خود را فعال حقوق بشر ناميد اما به محض آن كه جواب قبولي پناهندگي اش را گرفت و به آمريكا رفت تبديل به «روزنامه نگار تبعيدي» شد، بي آن كه در طول عمرش فعال حقوق بشر بوده باشد يا حتي يك لحظه در نشريه اي روزنامه نگار بوده باشد. جوان ديگري نيز كه پس از شكست عشقي اش و دو بار زدن رگ دستش دچار افسردگي شديد شده بود و از سر خشم و ياس در وبلاگش به زمين و زمان دشنام مي داد، پس از رفتن به تركيه و گرفتن پناهندگي سياسي از آمريكا به كمك همان تيم، سر از تلويزيون فارسي صداي آمريكا درآورد و اكنون هم جزو كساني شده است كه مانند بسياري ديگر از امضاكنندگان اين نامه، با عناوين مختلفي كه براي خودش مي سازد پاي بيانيه هاي مختلف را امضا مي كند.
بالاترين در اين تسويه حساب درون محفلي، درباره يكي ديگر از 67 امضا كننده بيانيه مورد بحث خاطرنشان مي كند: او كسي است كه مهمترين شغلي كه در عمرش نصيبش شده مديحه گويي و شعرسرايي در وصف سه تن از خانم هاي كمپين منحل شده يك ميليون امضا بود و صرفا عاشق همكاري با خانم هاي عضو كمپين يك ميليون امضا در زمينه جمع كردن امضا براي اعلاميه برابري خواهشان است. خانم اولي كه اين جوان شاعر به آن اميد بسته بود شوهر كرد خانم دوم بوي فرند گرفت و خانم سوم هم از كشور خارج شد و به قشون روزنامه نگاران تبعيدي جعلي مقيم صداي آمريكا پيوست. شاعر عاشق پيشه و بيكار و علاف ما نيز كه دست از پا درازتر به روستايش بازگشته بود، بعد از مدتي بي پولي و بيكاري و علافي، سر از كردستان عراق درآورد و اكنون منتظر است تا پس از گرفتن جواب قبولي از دفتر پناهندگان سازمان ملل، راهي يكي از كشورهاي غربي شود و به رفقايش بپيوندد. اين جوان دلاور كه در طول عمرش حتي يك لحظه روزنامه نگار نبوده و كسي هم كاري به كارش نداشته و در طول دوران دانشجويي و عاشقي و فمنيستي اش در تهران كلانتري محله شان هم سراغش را نمي گرفته، حالا ناگهان خود را «مبارز بزرگ» و «روزنامه نگاري تبعيدي با چهارده سال سابقه نوشتن در مطبوعات ايران» معرفي مي كند. از همه خوشمزه تر نيز داستاني است كه درباره خروجش از كشور براي خبرنگاران خارجي بافته است او گفته است كه در مراسم 22 بهمن ماه گذشته دستگير مي شود و به زندان اوين منتقل مي شود. در آنجا سعي داشته تا هويت واقعي خودش را افشا نكند اما كارشناسان وزارت اطلاعات فورا مي فهمند كه اين بازداشت شده همان مبارز و روزنامه نگار مشهور است! اين مبارز بزرگ شرح داده است كه بازجويان وزارت اطلاعات بلافاصله مجبورش كردند تا زير حكم اعدام خودش را امضا كند. او در ادامه قصه بافي اش براي خبرنگاران غربي مي گويد: همان موقع (يعني به محض دستگيري و انتقالش به زندان اوين) و بعد از اين كه حكم اعدامم را امضا كردم، من را جدا كردند تا فورا ببرند و دارم بزنند، اما بقيه را در يك صف كردند و گفتند كه شما آزاد هستيد. من چشم بندم را يك مقدار بالا بردم و متوجه شدم كه نگهبان ها حواسشان به ما نيست، در نتيجه از فرصت استفاده كردم و پريدم توي صف كساني كه قرار بود آزاد بشوند!. بعد هم ما را به بيرون از زندان بردند و گفتند كه شما آزاد هستيد برويد به سلامت!. من هم فورا از مرز رد شدم و به خارج از كشور آمدم تا مبارزاتم را ادامه بدهم!
بالاترين در پايان اين مطلب آكنده از عصبانيت تاكيد مي كند: بزودي سوابق دروغين 12 نفر ديگر از اين شيادان را بررسي خواهيم كرد تا تهيه كنندگان اين نامه ها (بقاياي كمونيست هاي توده و فدائيان خلق و تيم هاي حاضر در صداي آمريكا، راديو فردا، روزآنلاين، سايت گويا و ديگران) تصور نكنند كه در يك طويله ايستاده اند و خطاب به مشتي الاغ حرف مي زنند و به اين راحتي ها مي توانند هر عنواني را كه عشقشان كشيد مقابل اسم خود بگذارند و زير نامه و بيانيه هاي تبليغاتي شان را با همان عنوان هاي جعلي امضا كنند، بي آن كه كسي متوجه حقايق بشود. شگفتي من از وقاحت اين شيادان و نويسندگان جعلي و روزنامه نگاران دروغين نيست. شگفتي من از حجم خفت و ذلتي هست كه بسياري از روزنامه نگاران و نويسندگان واقعي و فعالين صادق سياسي و اجتماعي ما دچارش شده اند. آنها با چشم خودشان اعمال نفرت انگيز اين دروغگويان را مي بينند اما متاسفانه مصلحت نمي دانند كه در مقابل اين كاسب كاري هاي غيراخلاقي از خود واكنشي انساني و حرفه اي و اخلاقي نشان بدهند. البته شكي نيست كه آن شيادان به سبك جوابيه هاي سازمان مجاهدين خلق، هر وجدان آگاه و شرافتمندي كه بخواهد هويت و ماهيت واقعي شان را افشا كند را بلافاصله متهم به «مزدوري براي حكومت جمهوري اسلامي» و يا «داشتن كينه شخصي از اين روزنامه نگاران تبعيدي و فعالين حقوق زنان و حقوق بشر» و غيره مي كنند و يا اين كه از فرط استيصال و درماندگي، مايوسانه سعي مي كنند با خزعبلاتي از قبيل «اين نوشته خيلي شبيه به نوشته هاي روزنامه كيهان است!» و يا «شما با اين مطالبي كه نوشته ايد چه فرقي داريد با حسين شريعتمداري بازجو؟!» از زير بار سؤالاتي كه متوجهشان مي شود- و هيچ پاسخي برايشان ندارند- بگريزند، و يا لااقل مخاطب پرسشگر خود را وادار به سكوت و در پيش گرفتن «خريت مصلحتي» كنند.
بالاترين، افراد با نام هاي حسام ميثاقي، آيدا سعادت، شهاب شيخ، امير رشيدي و... را به عنوان تعدادي از شيادان مورد بحث معرفي كرد.