۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ساندیس علی خامنه ای تنور انتخابات را گرم می کند


ساندیس علی لباده چرکین خود را به کنار تخت انداخت و در حالیکه روی تخت جابه جا می شد تا شلوارش را دربیاورد گفت:
« دارم به پلوتیکی فکر می کنم تا بتونم چند صباحی از شر تهدیدهای غرب در امان بمونم . نا سلامتی ما رهبریم دیگه »
ساندیس علی دستش را دور کـــــش شلوارش گذاشت و گفت : ـ« این علی اکبر ولایتی به هم گفته اینجوری میتونیم چند وقت غرب را سر کار بذاریم »
 ساندیس علی شلوارش را دراورد و گفت : ـ « بند شلوارم بدجور کــــــــش امده , راستی این یارو مشنگه رییس جمهور روسیه را میگم حسابی با چند میلیارد دلار قرار داد که باهاش بستیم خر شده , چیزی که زیاده همین پول نفته تا باشه از این پولها خرج امنیت بشه , یه فکری هم درباره انتخابات کردم تا دهن این سبزها که میگن در انتخابات شرکت نمی کنیم را ببندیم.»
ساندیس علی از روی تخت بلند شدو گفت : « خجسته کـــــش این شلوار را عوض کن , حالا هم عبا قهوه ای و چفیه ام را بیار که برم مخ اصلاح طلبها را بزنم تا ببینم چی میشه.»
 بعد از مرمت کــــــش شلوار و پوشیدن عبا, ساندیس علی گفت : « داشتم رادیوهای بیگانه را گوش می دادم جوری حرف می زدند که انگاری من دیکتاتورم... ادمکش هستم....هرچی اختلاس و دزدی میشه زیر سر نه... هرکی شلاق میخوره به دستور منه »
خجسته  چفیه را بر گردن ساندیس علی می گذارد و می گوید : « وا حرفهایی می زنند خـــ.ر به این خوبی کجا , دیکتاتور کجا, والله اگر شما هم جای ملکه سنگدل و خبیث انگلیس بودید چند میلیون را در چند روز کشته بودید اینجوری به خــــ.ر عزیزم تهمت ناروا نیم زدند. همه این جرثومه های بیگانه از مظلومیت وسادگی خــــ.ر سوء استفاده می کنند .»
در اینجا بود که گونه های حضرت اقا سرخ شد و گفت : « حالا تو هم پیاز داغش را زیاد نکن » صدایش را بلندتر کرد و گفت :(وحید... وحید ...)
سردار وحید وارد شد و گفت : « توابین اصلاح طلب در حسینه جمع شدند , خــــ.ر اقا تشریف میاورید »
خامنه ای گفت : « همشون امدند »
 سردار وحید : « بله خــــ.ر اقا همه به جز کسانیکه در زندان هستند !! »

// زمان  وقوع پیش از انتخابات اسفندماه 1390
 
طنز / پرشیا رویال